1 شمع روی تو نه افروخته چشم من ازوست این چراغیست که چشم همه کس روشن ازوست
2 دست در گردنت آن زلف بهل تافکند که ترا خون من سوخته در گردن ازوست
3 دهنت گرچه بود مرهم دل هیچ نگفت که دل ریش مرا اینهمه خون خوردن ازوست
4 یارب از باد خزانی ورقش زرد مباد آن گل تازه که فیروزی صد گلشن ازوست
5 آه از آنشوخ پریزاده که صد عاشق زار مست و مجنون و جگر سوخته در گلخن ازوست
6 خرمن حسن بتانرا مژه در پاشم خوشه چین است که آرایش صد خرمن ازوست
7 اهلی از سینه برون کن دل خونین شده را ز آنکه آلودگی دیده ترا دامن ازوست