- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع رویت را دلم پروانهای است لیک عقل از عشق چون بیگانهای است
2 پر زنان در پیش شمع روی تو جان ناپروای من پروانهای است
3 بر سر موی است جان کز دیرگاه یک سر موی توام در شانهای است
4 زلف تو زنار خواهم کرد از آنک هر شکن از زلف تو بتخانهای است
5 واندران بتخانه درد عشق را جان خون آلود من پیمانهای است
6 وصل تو گنجی است پنهان از همه هر که گوید یافتم دیوانهای است
7 در خرابات خرابی میروم زانکه گر گنجی است در ویرانهای است
8 مرغ آدم دانهٔ وصل تو جست لاجرم در بند دام از دانهای است
9 خفتهای کز وصل تو گوید سخن خواب خوش بادش که خوش افسانهای است
10 وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا هر که فانی شد ز خود مردانهای است
11 گر مرا در عشق خود فانی کنی باقیت بر جان من شکرانهای است
12 بیدقی عطار در عشق تو راند گر به فرزینی رسد فرزانهای است