- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع رخسار بتان خانه ز بنیاد بسوخت هرکه را چشم برین طایفه افتاد بسوخت
2 شرر تیشه فرهاد دلیلست بر آن که دل سنگ هم از حسرت فرهاد بسوخت
3 مرد عشق آن زن هندوست که در کیش وفا زنده چونشمع در آتش شد و آزاد بسوخت
4 از تف خون دلم خنجر او سرخ شدست یاز سوز جگر من دل فولاد بسوخت
5 عاقبت اهلی دلسوخته چون صید اسیر آنچنان مرد که بروی دل صیاد بسوخت