شتران مست از جلال الدین محمد مولوی غزل 1344

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شتران مست شدستند ببین رقص جمل

1 شتران مست شدستند ببین رقص جمل ز اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

2 علم ما داده او و ره ما جاده او گرمی ما دم گرمش نه ز خورشید حمل

3 دم او جان دهدت روز نفخت بپذیر کار او کن فیکون‌ست نه موقوف علل

4 ما در این ره همه نسرین و قرنفل کوبیم ما نه زان اشتر عامیم که کوبیم وحل

5 شتران وحلی بسته این آب و گلند پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل

6 ناقه الله بزاده به دعای صالح جهت معجزه دین ز کمرگاه جبل

7 هان و هان ناقه حقیم تعرض مکنید تا نبرد سرتان را سر شمشیر اجل

8 سوی مشرق نرویم و سوی مغرب نرویم تا ابد گام زنان جانب خورشید ازل

9 هله بنشین تو بجنبان سر و می‌گوی بلی شمس تبریز نماید به تو اسرار غزل

عکس نوشته
کامنت
comment