برقع از رخ برفکن ای لعبت از خواجوی کرمانی غزل 48

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب

1 برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب در دم صبح از شب تاریک بنمای آفتاب

2 عالم از لعل تو پر شورست و لعلت پرشکر فتنه از چشم تو بیدارست و چشمت مست خواب

3 هر سؤالی کن ز دریا میکنم در باب موج دیده میبینم که میگوید یکایک را جواب

4 هم عفی الله مردم چشمم که با این ضعف دل می فشاند دمبدم بر چهره زردم گلاب

5 چون بیاد نرگس مستت روم در زیر خاک روز محشر سر بر آرم از لحد مست و خراب

6 هر چه نتوان یافت در ظلمت ز آب زندگی من همان در تیره شب می‌یابم از جام شراب

7 هیچکس بر تربت مستان نگرید جز قدح هیچکس درماتم رندان ننالد جز رباب

8 پیش ازین کیخسرو ار شبرنگ بر جیحون دواند اشک ما راند بقطره دم بدم گلگون برآب

9 هر که آرد شرح آب چشم خواجو در قلم از سر کلکش بریزد رستهٔ در خوشاب

عکس نوشته
کامنت
comment