ز سوز شوق دل از جلال الدین محمد مولوی غزل 230

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا

1 ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا که بوک دررسدش از جناب وصل صلا

2 دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا

3 شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی به خل

4 میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا

5 اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا

6 خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش که نفس ناطق کلی بگویدت افلا

عکس نوشته
کامنت
comment