-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غنچه سان این همه بر خویش مبال از زر و زور که چو گل زود پریشان شوی ار باد غرور
2 باد برخود کند از نعمت دنیا منعم زآن هر انگشت عسل هست چو نیش زنبور
3 بینش آن نیست که در مال مبصر باشی خواب دیدن نشود حجت بینایی کور
4 ریزش اهل سخا نیست جز از قوت دین گریه شمع نباشد مگر از کثرت نور
5 آگهان لذتی از عشرت دنیا نبرند دل غمگین نشود باخبر از خنده زور
6 از چه رو زرد شود چهره تو را در پیری؟ میمکد خون تو این خاک سیه با لب گور!
7 خانه آخرت ظالم از آنست خراب که ندانسته سرایی بجز از عالم زور
8 آنچه دارند بخیلان جهان در ته خاک عنقریب است که میماندشان بر سر گور
9 خامی فکر تو واعظ زدل بی شوق است نبود نانت از آن پخته، که سرد است تنور