1 برفت آن دل که با صبر آشنا بود چه می گویم، نمی دانم کجا بود؟
2 همه شب دیده ام خفتن نداده ست که بوی گلرخ من با صبا بود
3 ازان بر گل زند فریاد بلبل که او سالی تمام از گل جدا بود
4 منال، ای بلبل، از بدعهدی گل که تا بوده ست خوبی، بی وفا بود
5 ز ما یادش دهی گه گاه، ای باد گذشت آن وقت کاورا یاد ما بود
6 غنیمت دان وصال، ای همنشینش خوش آن وقتی که آن دولت مرا بود
7 تو، ای زاهد که اندر کوی اویی چگونه می توانی پارسا بود
8 ز در بیرون مران بیگانه وارم که این بیگانه وقتی آشنا بود
9 غمت بس بود، بد گفتن چه حاجت؟ ترا گر کشتن خسرو رضا بود