خون دل از دیده بر از شاه نعمت‌الله ولی غزل 509

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

خون دل از دیده بر رو می رود

1 خون دل از دیده بر رو می رود آبروی ما به هر سو می رود

2 جمع گشته قطره قطره آب چشم همچو سیلی سوی هر جو می رود

3 می رود دل بر در میخانه باز آفرین بر وی که نیکو می رود

4 جان به جانان ده که جانان جان تست جان چه کار آید تو را چو می رود

5 در بیابان فنا مرد خدا بی سر و پا خوش به پهلو می رود

6 آفتابست او و ما چون سایه ایم می رویم آنجا روان کو می رود

7 نعمت الله می رود در راه تو در پیش می رو که نیکو می رود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر