آغاز محبت دگر انجام ندارد از واعظ قزوینی غزل 249

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

آغاز محبت دگر انجام ندارد

1 آغاز محبت دگر انجام ندارد این صبح قیامت ز قفا شام ندارد

2 در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست این بادیه امن دد و دام ندارد

3 خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت سیماب ازین روست که آرام ندارد

4 پیداست ز کوکو زدن فاخته با سرو کان پیش قد دلکشت اندام ندارد

5 جز دوست نگویند و به جز دوست نخوانند در شهر محبت دگری نام ندارد

6 سوی دل زارم، نظر مرحمتی کن از حق مگذر، این غزل انعام ندارد؟

7 عاقل نزند چین بجبین از غم روزی چون صبح کند خنده، اگر شام ندارد

8 آسایش گیتی است ز درویش تهیدست دریا ز پری، یک نفس آرام ندارد

9 قلبی است سخنهای محبت، نه زبانی این باده ز خم نوش که آن جام ندارد

10 عام است در این شهر پریشانی احوال امروز گدا نیز جز ابرام ندارد

11 هر حرف ز واعظ شرری ز آتش عشق است دیوان تو زان رو سخن خام ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment