گلچین که آمد ای گل از شهریار گزیدهٔ غزلیات 86

گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم

1 گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم آخر نه باغبانم شرط است من نباشم

2 ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم

3 عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم

4 اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم

5 بی چون تو همزبانی من در وطن غریبم گر باید این غریبی گو در وطن نباشم

6 با عشق میرم ای جان من بیش از این اسیر زندان تن نباشم

7 بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم

8 بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار من نیز شهریاراجز خویشتن نباشم

عکس نوشته
کامنت
comment