-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زاغ چون بشنود آمد از حسد با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد
2 از ادب نبود به پیش شه مقال خاصه خودلاف دروغین و محال
3 گر مر او را این نظر بودی مدام چون ندیدی زیر مشتی خاک دام
4 چون گرفتار آمدی در دام او چون قفس اندر شدی ناکام او
5 پس سلیمان گفت ای هدهد رواست کز تو در اول قدح این درد خاست
6 چون نمایی مستی ای خورده تو دوغ پیش من لافی زنی آنگه دروغ