1 دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
2 از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو این چنین پرمهر دشمن من ندیدم در جهان
3 چونک دلبر خشم گیرد عشق او می گویدم عاشق ناشی مباش و رو مگردان هان و هان
4 راست ماند تلخی دلبر به تلخی شراب سازوار اندر مزاج و تلخ تلخ اندر زبان
5 پیش او مردن به هر دم از شکر شیرینتر است مرده داند این سخن را تو مپرس از زندگان
6 شاد روزی کاین غزل را من بخوانم پیش عشق سجدهای آرم بر زمین و جان سپارم در زمان
7 مرغ جان را عشق گوید میل داری در قفس مرغ گوید من تو را خواهم قفس را بردران