- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نبود صفت لعل تو، حد سخن ما این لقمه فزونست بسی از دهن ما
2 از خون دلم خورده مگر آب، که دایم خیزد عوض سبزه غبار از چمن ما
3 شد وقت گذشت از همه، دندان اجل کو؟ بر رشته جان سخت گره گشته تن ما
4 تن خود به میان نیست، مگر از پس مردن نامی بنویسند ز ما، بر کفن ما
5 درد تو ز بس در گل ما ریشه دوانده است ماند چو زبان ناله ما، در دهن ما
6 در راه سلوک، اهل زمان بسکه دورویند گردیده یکی راهبر و راهزن ما
7 گشتیم سراپای جهان را همه واعظ شهری چو سفر نیست برای وطن ما