1 آن سبزه که از عارض او خاسته شد تا ظن نبری که حسن آن کاسته شد
2 در باغ رخش بهر تماشای دلم گل بود و بسبزه نیز آراسته شد
1 از واقعه روز پسین می ترسم از حادثه زیر زمین می ترسم
2 گویند مرا: از چه سبب می ترسی؟ از مرگ گلو گیر چنین می ترسم
1 با یارم اگر نیست ره دیداری آرید ببالین منش یک باری
2 تا گر من خسته دل نبینم رویش او خسته خویش را ببیند باری
1 ازین سپس تو ببینی دوان دوان در دشت بکفش و موزه در افگنده صد هزار سیان