- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بدین صفت که ببستی کمر به خونخواری درست شد که نداری سر وفاداری
2 به هر جفا که توان کرد کار من کردی خدای تو به دهادت ازین جفاکاری
3 تویی چو آینه و صد هزار رو در تست ولی چه سود که یک رو نگه نمی داری؟
4 رخ تو احسن تقویم، چون شوی طالع ستارگان فلک در حیات نشماری
5 ببست گویی آب حیات را زنگار در آن زمان که بپوشی قبای زنگاری
6 ز رشک چشم تو نرگس که خاستی به چمن نمی تواند برخاستن ز بیماری
7 چنان شدم که به جایم نیاری، ار بینی هنوز شرط تعهد به جا نمی آری
8 حدیث بشنو، از آزار مردمان برخیز که هیچ چیز نخیزد ز مردم آزاری
9 مرا که باد هوایت بر آسمان برده ست بگیر دست، به شرطی که باز نگذاری
10 ز زنده داری شبهای من ترا چه خبر؟ شبی به خواب ندیدی چو روی بیداری
11 مریز خون دو چشم عزیز خسرو، ازآنک نریخت خون عزیزان کسی بدین خواری