- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که را هجرت به پرسش کمتر آید ز خون دل کنارش کم تر آید
2 نیارم بست در روی غمت در که چون باد از ره روزن در آید
3 فرو شد در پیت روزم چه باک است تو را باید کزین کاری بر آید
4 بمن خنجر کشی الا توترسی که یک باری شکارت لاغر آید
5 عنان جور لختی سست بر گیر که هر کاو تیز تازد در سر آید
6 ز آه من حذر کن کان دل آور اگر زخمی زند کاریگر آید
7 مرا بد عهد خواندی سهل باشد تو آن گفتی که از من در خور آید
8 زنی در یکدیگر زلف و کمت غم گرم صد کار در یکدیگر آید
9 تو میگوئی دهانی دارم، الا ندانم تاکسی را باور آید
10 گر این گردد درست ای بسا شکفتا که در پایش در و گوهر در آید
11 اثیر آب و گل مهرش بدیدی بیفکن تخم زین آبی بَر آید