- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
2 اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
3 نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد باز پیرانه سرم بخت جوان بازآورد
4 گل به تاراج خزان رفت و بهارش از نو تاج سر کرد و علیرغم خزان بازآورد
5 پرئی را که به صد آینه افسون نشدی دل دیوانه به فریاد و فغان بازآورد
6 دست عهدی که زدش بر در دل قفل وفا درج عفت به همان مهر و نشان بازآورد
7 تیر صیاد خطا رفت و ز دیوان قضا پیک راز آمد و طغرای امان بازآورد
8 شهریارا ز خراسان به ری آوردش باز آن خدائی که هم او از همدان بازآورد