- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن آفتاب حسن سحر میل باده کرد صبح سعادتم در دولت گشاده کرد
2 گفتم سگ توام نظر از من بخشم تافت خشمی که صدهزار محبت زیاده کرد
3 گفت آدمی نیی سگ من چون شوی بین این مردمی که آن صنم حورزاده کرد
4 در گلشن امید از آن غنچه لب دمید بویی که خاور گل همه را مست باده کرد
5 گفتم که ساغری به کفم نه بناز گفت بیهوده کی توان طلب نا نهاده کرد
6 سیلاب شوق آمد و نقش خیال فهم شست از دل آنچنان که مرا لوح ساده کرد
7 اهلی که همتش بفلک سر نمی نهاد سیلی عشق عاقبتش سر فتاده کرد