آن شکر لب که نباتش ز شکر از خواجوی کرمانی غزل 476

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

آن شکر لب که نباتش ز شکر می‌روید

1 آن شکر لب که نباتش ز شکر می‌روید از سمن برگ رخش سنبل تر می‌روید

2 می‌رود آب گل از نسترنش می‌ریزد و ارغوان و گلش از راهگذر می‌روید

3 بجز آن پسته دهن هیچ سهی سروی را نار سیمین نشنیدم که ز بر می‌روید

4 تا تو در چشم منی از لب سرچشمهٔ چشم لاله می‌چینم و در لحظه دگر می‌روید

5 فتنه دور قمر نزد خرد دانی چیست سبزهٔ خط تو کز طرف قمر می‌روید

6 تیغ هجرم چه زنی کز دل ریشم هر دم می‌دمد شاخ تبر خون و تبر می‌روید

7 فصل نوروز چو در برگ سمن می‌نگرم بی گل روی تو خارم ز بصر می‌روید

8 هر زمانم که خط سبز توآید در چشم سبزه بینم ز لب چشمه که برمی‌روید

9 ای بسا برگ شقایق که دمادم در باغ از سرشک من و خوناب جگر می‌روید

10 ظاهر آنست که از خون دل فرهادست آن همه لاله که بر کوه و کمر می‌روید

11 اگر از چشم تو خواجو همه گوهر خیزد از رخ زرد تو چونست که زر می‌روید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر