-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شکر لب که نباتش ز شکر میروید از سمن برگ رخش سنبل تر میروید
2 میرود آب گل از نسترنش میریزد و ارغوان و گلش از راهگذر میروید
3 بجز آن پسته دهن هیچ سهی سروی را نار سیمین نشنیدم که ز بر میروید
4 تا تو در چشم منی از لب سرچشمهٔ چشم لاله میچینم و در لحظه دگر میروید
5 فتنه دور قمر نزد خرد دانی چیست سبزهٔ خط تو کز طرف قمر میروید
6 تیغ هجرم چه زنی کز دل ریشم هر دم میدمد شاخ تبر خون و تبر میروید
7 فصل نوروز چو در برگ سمن مینگرم بی گل روی تو خارم ز بصر میروید
8 هر زمانم که خط سبز توآید در چشم سبزه بینم ز لب چشمه که برمیروید
9 ای بسا برگ شقایق که دمادم در باغ از سرشک من و خوناب جگر میروید
10 ظاهر آنست که از خون دل فرهادست آن همه لاله که بر کوه و کمر میروید
11 اگر از چشم تو خواجو همه گوهر خیزد از رخ زرد تو چونست که زر میروید