آن کبوتر ز لب بام از شهریار گزیدهٔ غزلیات 135

آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری

1 آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری

2 باز در خواب سر زلف پری خواهم دید بعد از این دست من و دامن دیوانه سری

3 منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری

4 خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری

5 دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری

6 باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه که من ایمن نیم از فتنه دور قمری

7 منش آموختم آئین محبت لیکن او شد استاد دل آزاری و بیدادگری

8 سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری

9 شهریارا به جز آن مه که بری گشته ز من پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری

عکس نوشته
کامنت
comment