آن از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 39

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند

1 آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند مر محمد را دهانش کژ بماند

2 باز آمد کای محمد عفو کن ای ترا الطاف و علم من لدن

3 من ترا افسوس می‌کردم ز جهل من بدم افسوس را منسوب و اهل

4 چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد میلش اندر طعنهٔ پاکان برد

5 ور خدا خواهد که پوشد عیب کس کم زند در عیب معیوبان نفس

6 چون خدا خواهد که‌مان یاری کند میل ما را جانب زاری کند

7 ای خنک چشمی که آن گریان اوست وی همایون دل که آن بریان اوست

8 آخر هر گریه آخر خنده‌ایست مرد آخربین مبارک بنده‌ایست

9 هر کجا آب روان سبزه بود هر کجا اشکی روان رحمت شود

10 باش چون دولاب نالان چشم تر تا ز صحن جانت بر روید خضر

11 اشک خواهی رحم کن بر اشک‌بار رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر