1 آن ماه که آفتاب نامست رخش وندر ره عقل و هوش دامست رخش
2 دیدم رخ اوی و عکس خورشید در آب معلوم نمیشد که کدامست رخش
1 بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید
2 بختم بمژده گفت که هان زود قطعه برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید
1 ای زده لبیک شوق از غایت صدق و صفا بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا
2 ای زنقص نقض فارغ حکم تو گاه نفاذ وی زننک فسخ ایمن عزم تو وقت مضا