جور آن بت همه بر جان پریشان از اهلی شیرازی غزل 185

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

جور آن بت همه بر جان پریشان من است

1 جور آن بت همه بر جان پریشان من است سخت تر زان دل چونسنگ مگر جان من است

2 که گزیدست بدندان لب لعلش که بر او زخم دندان نه باندازه دندان من است

3 در غم او همه کس مست و گریبان چاکند از میان همه دستش بگریبان من است

4 عاقبت کار حریفان همه سامان بگرفت آنچه سامان نپذیرد سر و سامان من است

5 دین عاشق برضای دل معشوق بود کفر اگر یار قبولش بود ایمان من است

6 غافل از حال من امشب مشو ای همسایه کامشبم می کشد آن شمع که مهمان من است

7 امشب از گرمی مجلس جگر شمع بسوخت وین نه از شورمی، از آتش پنهان من است

8 ابر رحمت بگنه شویی اهلی نرسد چشم امید بدین دیده گریان من است

عکس نوشته
کامنت
comment