-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن را که غمی باشد و گفتن نتواند شب تا به سحر نالد و خفتن نتواند
2 از ما بشنو قصه ما، ورنه چه حاصل؟ پیغام که باد آرد و گفتن نتواند
3 بی بوی وصالت نگشاید دل تنگم بی باد صبا غنچه شگفتن نتواند
4 از اشک زدم آب همه کوی تو تا باد خاشاک سر کوی تو رفتن نتواند
5 شوریده تواند که کند ترک سر خویش ترک سر کوی تو گرفتن نتواند
6 اندر دل ما عکس رخ خوب تو پیداست زآیینه کسی چهره نهفتن نتواند
7 جوینده چه سهل است که بر خود نکند سهل فرهاد چو خسرو ره رفتن نتواند