آن را که به دل هیچ به جز یار از واعظ قزوینی غزل 288

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

آن را که به دل هیچ به جز یار نباشد

1 آن را که به دل هیچ به جز یار نباشد غمهای جهان را بدلش بار نباشد

2 برمن قلمی نیست چو سلطان هوس را غم نیست گرم جامه قلمکار نباشد

3 ویرانه ما را که از آن پا برکابیم چون خانه زین، گو در و دیوار نباشد

4 لرزد بسرش چتر شهنشاهی کونین آن را که بسر منت دستار نباشد

5 آن را که بسر خلعت فخر است ز فقرش از اطلس (و) دیباش چرا عار نباشد؟!

6 از دایره رسم جهان، من که برونم گو کار من خسته بپرگار نباشد

7 دلگیر کدورات جهانم، که مبادا آیینه دل قابل دیدار نباشد

8 آن مهر ز بیطالعیم پرده نشین است کافر بچنین روز گرفتار نباشد

9 طاق دل درویش، ترا مصرف زر بس گو طاق رواق تو طلاکار نباشد

10 جایی که نه بینند ز صورت سوی معنی چون واعظ ما صورت دیوار نباشد؟!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر