- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این درهم و دینار، که چشم تو بر آن است هر یک بره حادثه، چشمی نگران است
2 نظاره ما نیست، جز از دیده عبرت فصل گل ما خسته دلان، فصل خزان است
3 تا اول عمر است، بیا بار ببندیم بالیده شود میوه نخلی که جوان است
4 در بردن جان، مرگ شتابان و، تو غافل درد تو سبک خیز و، ترا خواب گران است
5 از بس همگی بهر میان گوشه نشینند جایی که کنار است درین عهد، میان است
6 ای دوست، بود چاره بدگو نشنیدن گوشی که بود کر، سپر تیغ زبان است
7 جایی که کسی دم نزند غیر خموشی اظهار غم خویش، کجا کار زبان است
8 واعظ چه کنی مطلب خود عرض بر دوست؟ «آنجا که عیانست چه حاجت به بیان است »؟