آن فتنه چو برخیزد صد از خواجوی کرمانی غزل 308

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد

1 آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد وان لحظه که بنشیند بس شور بپا خیزد

2 از خاک سر کویش خالی نشود جانم گر خون من مسکین با خاک برآمیزد

3 ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده باشد که دلم آبی برآتش غم ریزد

4 با صوفی‌صافی گو در درد مغان آویز کان دل که بود صافی از درد نپرهیزد

5 گر چشم تو جان خواهد در حال بر افشانم کانکش نظری باشد با چشم تو نستیزد

6 از خاک من خاکی هر خار که بر روید چون بر گذرت بیند در دامنت آویزد

7 از بندگیت خواجو آزاد کجا گردد کازاده کسی باشد کز بند تو نگریزد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر