1 آن قد چو سرو بین و روی چو مهش وان نرگس پر عشوه آهو نگهش
2 سر تا بقدم تمام جانست چه جان جانی که هزار جان بود خاک رهش
1 هوای دیدنت ای ترک تند خوست مرا نگاه کن که هلاک خود آرزوست مرا
2 من شکسته چنان تلخ کامیی دارم که آب بی لب تو زهر در گلوست مرا
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا