-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند خونم ز شوق تیغ دگر جوش میزند
2 چون شمع هرکه سوخته شد دل نهد به نیش خام است عاشقی که دم از نوش میزند
3 هم خود مگر ز لطف بفریاد من رسد زین زخمها که بر من خاموش میزند
4 گفتی مرو ز هوش بوصلش، چنان کنم کاول بیک کرشمه ره هوش میزند
5 دام ره است خرقه صد پاره هوش دار کان خرقه پوش راه قبا پوش میزند
6 اهلی مگو که که کشت مرا در گوش او کاین نکته پهلویی به بنا گوش میزند