1 آن چشم فراز از پی تاب شده است تا ظن نبری که فتنه در خواب شده است
2 صد آب ز چشم ما روان کردی دی امروز نگر که صد روان آب شده است
1 جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم
2 آنک او از مخزن هفت آسمان چشم و دل بر بست روز امتحان
1 مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم وگر درم نگشایی مقیم درگاهم
2 چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش به غیر آب نباشد پناه و دلخواهم
1 گفت نه والله بالله العظیم مالک الملک و به رحمان و رحیم
2 آن خدایی که فرستاد انبیا نه بحاجت بل بفضل و کبریا
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم