-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سرو هرگه از نظر من گذشته است گویی که تیری از جگر من گذشته است
2 دامان ناز بر زده چون سرو میرود گویی ز جوی چشم تر من گذشته است
3 بر بیستون ز تیشه فرهاد کی گذشت آنها که از غمش بسر من گذشته است
4 چون سایه سوخت از اثر آتش دلم خورشید اگر برهگذر من گذشته است
5 اهلی مگو حذر کن از آن شوخ سنگدل اکنون که کار از حذر من گذشته است
6 طوفان فتنه فلک آبیست زیر کاه ایمن مشو که بحر فلک آرمیده است
7 اهلی ز دامنش نکشد خار فتنه دست هرچند دامن از همه عالم کشیده است