آن شمع که پروانه صفت بال از اهلی شیرازی غزل 247

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت

1 آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت

2 جز صورت او در نظرم هیچ نیاید کز یک نگه آن مه، دو جهان در نظرم سوخت

3 از غیرت اغیار چراغ دل و جان مرد کرد از رخ خود زنده و غیرت دگرم سوخت

4 ای شمع شب افروز که ماندی ز نظر دور باز آی که بی روی تو آه سحرم سوخت

5 در جان منی هجر و وصالم چه تفاوت مشتاقی حرف لب همچون شکرم سوخت

6 من بودم و چشمی تر از ایام و لبی خشک در خرمنم آتش زدی و خشک و ترم سوخت

7 گویند که اهلی بخبر باش از آن شمع تا چشم زدم برق بلا بی خبرم سوخت

عکس نوشته
کامنت
comment