1 آن جسم پیاله بین بجان آبستن همچون سمنی بارغوان آبستن
2 نی نی غلطم پیاله از غایت لطف آبیست به آتش روان آبستن
1 اگر نسبتم نیست یا هست حرم اگر نعمتم نیست یا هست رادم
1 رحمتی کن پرده از رخ برمیفکن زینهار تا نگردد بعد چندین روز رسوا آفتاب
2 سالها شد تا ببوی لعل و یاقوت لبت رنگ می آمیزد اندر سنگ خارا آفتاب
1 زهی بزرگ عطائی که در مضیق نیاز امل پناه بدان دست درفشان آورد
2 ز بیم جود تو کان خاک در دهان افکند ز یاد دست تو بحر آب در دهان آورد