1 آن جو که بریده گشت از چشمه خود در گلشن خاک رفت و سیری بنمود
2 از رنگ برنگ گشت و از شاخ بشاخ باز آمد و پیوست بدریای وجود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سرو من تا چو مه از خانه زین گشت بلند آفتابی دگر از روی زمین گشت بلند
2 برحذر باش دلازان بت خونخواره که باز رنگش افروخت می و چین جبین گشت بلند
1 خونم به جور تیغ تو در گردن خودست هر کس با تو دوست بود دشمن خودست
2 مستانه سرو ناز تو ره میرود مگر سرمست جلوه ای خرامیدن خودست
1 از لطف اگرچه با سگ خویشت عجب خوش است من کیستم که با تو نشینم ادب خوش است
2 گر کعبه وصال تو نتوان بسعی یافت ننشینم از طلب که درین ره طلب خوش است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به