ای دلم را شکر جان‌پرورت از خواجوی کرمانی غزل 533

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای دلم را شکر جان‌پرورت چون جان عزیز

1 ای دلم را شکر جان‌پرورت چون جان عزیز خاک پایت همچو آب چشمهٔ حیوان عزیز

2 عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز

3 یک زمان آخر چو مهمان توام خوارم مکن زانکه باشد پیش ارباب کرم مهمان عزیز

4 خستگان زنده‌دل دانند قدر درد عشق پیش صاحب درد باشد دارو و درمان عزیز

5 گر من بیچاره نزدیک تو خوارم چاره نیست دور نبود گر ندارد بنده را سلطان عزیز

6 آب چشم و رنگ روی ما ندارد قیمتی زانکه نبود گوهر اندر بحر و زر در کان عزیز

7 زلف کافر کیش او ایمان من بر باد داد ای عزیزان پیش کافر کی بود ایمان عزیز

8 گر ترا خواجو نباشد آبروئی در جهان عیب نبود زانکه نبود گنج در ویران عزیز

9 بر سر میدان عشقش جهان برافشان مردوار قلب دشمن نشکند آنرا که باشد جان عزیز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر