ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست از خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست

1 ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست

2 فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت چه مردمیست که در عین مردم آزاریست

3 از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست که خون خسته دلانش غذای بیماریست

4 بیا که در غم هجر تو کار دیدهٔ من ز شوق لعل روان برقدت گهرباریست

5 ندانم این نفس روح بخش جان پرور نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاریست

6 شنیده‌ام که ز زر کارها چو زر گردد مرا چو زر نبود چاره ناله و زاریست

7 به حضرتی که شهانرا مجال گفتن نیست چه جای زاری سرگشتگان بازاریست

8 مده بدست سر زلف دوست خواجو دل که کار سنبل هندوی او سیه کاریست

9 چنین که طرهٔ او را شکسته می‌بینی بزیر هر سرمویش هزار طراریست

عکس نوشته
کامنت
comment