- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترسا بچهٔ شکر لبم دوش صد حلقهٔ زلف در بناگوش
2 صد پیر قوی به حلقه میداشت زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش
3 آمد بر من شراب در دست گفتا که به یاد من کن این نوش
4 در پرده اگر حریف مایی چون مینوشی خموش و مخروش
5 زیرا که دلی نگشت گویا تا مرد زبان نکرد خاموش
6 دل چون بشنود این سخن زود ناخورده شراب گشت مدهوش
7 چون بستدم آن شراب و خوردم در سینهٔ من فتاد صد جوش
8 دادم همه نام و ننگ بر باد کردم همه نیک و بد فراموش
9 از دست بشد مرا دل و جان وز پای درآمدم تن و توش
10 یک قطره از آن شراب مشکل آورد دو عالمم در آغوش
11 یک ذره سواد فقر در تافت شد هر دو جهان از آن سیهپوش
12 جانم ز سر دو کون برخاست در شیوهٔ فقر شد وفا کوش
13 هر که بخرد به جان و دل فقر بر جان و دلش دو کون بفروش
14 ور دین تو نیست دین عطار کفر آیدت این حدیث منیوش