ترسا بچهٔ شکر لبم دوش از عطار نیشابوری غزل 437

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

ترسا بچهٔ شکر لبم دوش

1 ترسا بچهٔ شکر لبم دوش صد حلقهٔ زلف در بناگوش

2 صد پیر قوی به حلقه می‌داشت زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش

3 آمد بر من شراب در دست گفتا که به یاد من کن این نوش

4 در پرده اگر حریف مایی چون می‌نوشی خموش و مخروش

5 زیرا که دلی نگشت گویا تا مرد زبان نکرد خاموش

6 دل چون بشنود این سخن زود ناخورده شراب گشت مدهوش

7 چون بستدم آن شراب و خوردم در سینهٔ من فتاد صد جوش

8 دادم همه نام و ننگ بر باد کردم همه نیک و بد فراموش

9 از دست بشد مرا دل و جان وز پای درآمدم تن و توش

10 یک قطره از آن شراب مشکل آورد دو عالمم در آغوش

11 یک ذره سواد فقر در تافت شد هر دو جهان از آن سیه‌پوش

12 جانم ز سر دو کون برخاست در شیوهٔ فقر شد وفا کوش

13 هر که بخرد به جان و دل فقر بر جان و دلش دو کون بفروش

14 ور دین تو نیست دین عطار کفر آیدت این حدیث منیوش

عکس نوشته
کامنت
comment