- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
2 از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
3 از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی وز هر شکن زلفش گمره شده دینداری
4 دیوانهٔ عشق او هرجا که خردمندی دردی کش درد او هرجا که طلب کاری
5 آمد بر پیر ما می در سر و می در بر پس در بر پیر ما بنشست چو هشیاری
6 گفتش که بگیر این می، این روی و ریا تا کی گر نوش کنی یک می، از خود برهی باری
7 ای همچو یخ افسرده یک لحظه برم بنشین تا در تو زند آتش ترسا بچه یک باری
8 بی خویش شو از هستی تا باز نمانی تو ای چون تو به هر منزل واماندهٔ بسیاری
9 پیر از سر بی خویشی، می بستد و بیخود شد در حال پدید آمد در سینهٔ او ناری
10 کاریش پدید آمد کان پیر نود ساله بر جست و میان حالی بر بست به زناری
11 در خواب شد از مستی بیدار شد از هستی از صومعه بیرون شد بنشست چو خماری
12 عطار ز کار او در مانده به صد حیرت هرکس که چنین بیند حیرت بودش آری