ای اشک جگر سوز که در چشم از اهلی شیرازی غزل 1304

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ای اشک جگر سوز که در چشم پر آیی

1 ای اشک جگر سوز که در چشم پر آیی بنشین که نمک ریزه دلهای کبابی

2 یارب که کف پای تو بر دیده که مالد شبها که تو افتاده ز می مست و خرابی

3 دریاب کزین همنفسان زود برنجی و آنگاه چو من سوخته جویی و نیابی

4 پروای که داری تو که با حشمت شاهی سرخوش ز می حسنی و مستان ز شرابی

5 بیداری اهلی بامیدی است که یکشب بوسد کف پای تو نه بیند که بخوابی

6 من از آهوی دو چشمت شده ام زبون ولیکن بخدا که پیش شیران ننهم سر اسیری

7 ز جفای تیغ خشمت سر خود گرفت هر کس گذر از تو من ندارم چکنم که ناگزیری

8 بسگان یار اهلی نتوان برابری کرد بشناس قدر خود را مکن اینچنین دلیری

عکس نوشته
کامنت
comment