اشکِ چشم من که جان نقد از خیالی بخارایی غزل 269

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

اشکِ چشم من که جان نقد روان می‌خواندش

1 اشکِ چشم من که جان نقد روان می‌خواندش دیده جرمی دید از آن رو از نظر می‌راندش

2 سرو لاف سرفرازی می‌زند قدّت کجاست تا روان برخیزد از جا و ز پا بنشاندش

3 مشگ اگر گوید که با زلف تو می‌مانم خطاست چون خطایی گوید از زلفت عجب گر ماندش

4 باز بی‌جرم از من مسکین رقیب فتنه‌جوی رنجشی دارد ندانم تا چه می‌رنجاندش

5 ای ملامت‌گوی آخر با خیالی هر نفس وصف آن بدخو چه می‌گویی نکو می‌داندش

عکس نوشته
کامنت
comment