طره مشکین نباشد بر رخ از خواجوی کرمانی غزل 56

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب

1 طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب

2 ای که گفتی گرد لعلش خط مشگین از چه روست خضر نبود برکنار چشمهٔ حیوان غریب

3 گر بنالم در هوای طلعتش عیبم مکن در بهاران نبود از مرغ چمن افغان غریب

4 سنبلش بی‌وجه نبود گر بود شوریده حال زانک افتادست چون هند و بترکستان غریب

5 ور دلم در چین زلفش بس غریب افتاده است در دلم نبود غمش چون گنج در ویران غریب

6 برغریبان رحمت آور چون غریبی در جهان زانک نبود از خداوند کرم احسان غریب

7 چشم مستت گر بریزد خون هر بیچاره‌ئی چاره نبود زانک نبود فتنه از مستان غریب

8 گر به شمشیرم کشی حکمت روان باشد ولیک بر گدا گر رحمت آرد نبود از سلطان غریب

9 در رهت خواجو بتلخی جان شیرین داد و رفت هر گز آمد در دلت کایا کجا رفت آن غریب

عکس نوشته
کامنت
comment