1 طایر صفتان بخلق زوری نگنند راضی بجوی شوند و شوری نکنند
2 رندان چو هما باستخوانی قانع تا دانه هم از دانه موری نکنند
1 تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما
2 مست فراغتیم باقبال می فروش خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما
1 ای حیرت صفات تو بند زبان ما انگشت حیرت است زبان در دهان ما
2 جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
1 عاشقم بر آن بت و دل خون که از اندیشه است کز پس هفتاد سالم بتپرستی پیشه است
2 از دل پرخون مستان ای پری غافل مشو کاین حریفان را به جای باده خون در شیشه است