-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح تا سر شب بشکند تیغ کشیده است صبح
2 روی نهفته است تیر روی نهاده است مهر پشت بداده است ماه هین که رسیده است صبح
3 بر سر زنگی شب همچو کلاه است ماه بر در قفل سحر همچو کلید است صبح
4 ای بت بربطنواز پردهٔ مستان بساز کز رخ هندوی شب پرده دریده است صبح
5 صبح برآمد زکوه وقت صبوح است خیز کز جهت غافلان صور دمیده است صبح
6 سوخته گردد شرار کز نفس سوخته گنبد فیروزه را فرق بریده است صبح
7 بوی خوش باد صبح مشک دمد گوییا کز دم آهوی چین مشک مزید است صبح
8 نی که از آن است صبح مشک فشان کز هوا نافهٔ عطار را بوی شنیده است صبح