برد از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 126

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

برد خر را روبهک تا پیش شیر

1 برد خر را روبهک تا پیش شیر پاره‌پاره کردش آن شیر دلیر

2 تشنه شد از کوشش آن سلطان دد رفت سوی چشمه تا آبی خورد

3 روبهک خورد آن جگربند و دلش آن زمان چون فرصتی شد حاصلش

4 شیر چون وا گشت از چشمه به خور جست در خر دل نه دل بد نه جگر

5 گفت روبه را جگر کو دل چه شد که نباشد جانور را زین دو بد

6 گفت گر بودی ورا دل یا جگر کی بدینجا آمدی بار دگر

7 آن قیامت دیده بود و رستخیز وآن ز کوه افتادن و هول و گریز

8 گر جگر بودی ورا یا دل بدی بار دیگر کی بر تو آمدی

9 چون نباشد نور دل دل نیست آن چون نباشد روح جز گل نیست آن

10 آن زجاجی کو ندارد نور جان بول و قاروره‌ست قندیلش مخوان

11 نور مصباحست داد ذوالجلال صنعت خلقست آن شیشه و سفال

12 لاجرم در ظرف باشد اعتداد در لهبها نبود الا اتحاد

13 نور شش قندیل چون آمیختند نیست اندر نورشان اعداد و چند

14 آن جهود از ظرفها مشرک شده‌ست نور دید آن مؤمن و مدرک شده‌ست

15 چون نظر بر ظرف افتد روح را پس دو بیند شیث را و نوح را

16 جو که آبش هست جو خود آن بود آدمی آنست کو را جان بود

17 این نه مردانند اینها صورتند مردهٔ نانند و کشتهٔ شهوتند

عکس نوشته
کامنت
comment