از کرم جان عزیزم از شاه نعمت‌الله ولی غزل 716

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

از کرم جان عزیزم بر جانانه برید

1 از کرم جان عزیزم بر جانانه برید دست گیرید و مرا مست به میخانه برید

2 دل چو شمع است که در مجلس جان می سوزد خبر سوختگان را بر پروانه برید

3 آشنایان همه جمعند و حریفان سرمست حیف باشد که چنین مژده به بیگانه برید

4 گنج عشقست که در کنج دل ویرانست نقد گنجنیهٔ ما از دل ویرانه برید

5 عاقل آنست که دیوانهٔ عشق است چو ما سخن عاقل دیوانه به دیوانه برید

6 دل مردان خدا هر که برد خوش باشد گو بیائید و برید آن دل و مردانه برید

7 گوشهٔ خلوت میخانه مقامی امن است نعمت الله بگیرید و به آن خانه برید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر