جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

خیاط از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 869

غزل 869 ام از 6329 غزلیات

خیاط روزگار به بالای هیچ مرد

1 خیاط روزگار به بالای هیچ مرد پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد

2 بنگر هزار گول سلیم اندر این جهان دامان زر دهند و خرند از بلیس درد

3 گل‌های رنگ رنگ که پیش تو نقل‌هاست تو می خوری از آن و رخت می‌کنند زرد

4 ای مرده را کنار گرفته که جان من آخر کنار مرده کند جان و جسم سرد

5 خود با خدای کن که از این نقش‌های دیو خواهی شدن به وقت اجل بی‌مراد فرد

6 پاها مکش دراز بر این خوش بساط خاک کاین بستریست عاریه می‌ترس از نورد

7 مفکن گزافه مهره در این طاس روزگار پرهیز از آن حریف که هست اوستاد نرد

8 منگر به گرد تن بنگر در سوار روح می‌جو سوار را به نظر در میان گرد

9 رخسارها چون گل لابد ز گلشنیست گلزار اگر نباشد پس از کجاست ورد

10 سیب زنخ چو دیدی می‌دان درخت سیب بهر نمونه آمد این نیست بهر خورد

11 همت بلند دار که با همت خسیس چاوش پادشاه براند تو را که برد

12 خاموش کن ز حرف و سخن بی‌حروف گوی چون ناطقه ملایکه بر سقف لاجورد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد

شاعر شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد چه کسی است ؟

شاعر شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد چیست ؟

قالب شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد غزل است

مضمون اصلی شعر خیاط روزگار به بالای هیچ مرد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر