طبعم از لعل تو آموخت از شهریار گزیدهٔ غزلیات 11

طبعم از لعل تو آموخت درافشانی‌ها

1 طبعم از لعل تو آموخت درافشانی‌ها ای رخت چشمه خورشید درخشانی‌ها

2 سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی تا نسیمت بنوازد به گل‌افشانی‌ها

3 گر بدین جلوه به دریاچه اشکم تابی چشم خورشید شود خیره ز رخشانی‌ها

4 دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید مخمل اینگونه به کاشانه کاشانی‌ها

5 دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع ای سر زلف تو مجموع پریشانی‌ها

6 رام دیوانه شدن آمده درشان پری تو به جز رم نشناسی ز پریشانی‌ها

7 شهریارا به درش خاک نشین افلاکند وین کواکب همه داغند به پیشانی‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment