سوز حدیث شمع زبان را خبر از اهلی شیرازی غزل 428

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد

1 سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد

2 غوغای رستخیز برآید ز عاشقان آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد

3 طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت هرگز ز شرم قامت او سربدر نکرد

4 کردم طمع بجرعه جامش قضا نهشت آه از قضا که رحم بما آنقدر نکرد

5 زان آفتاب حسن مه بخت نو نشد تاسوی من بگوشه چشمی نظر نکرد

6 عیبش مکن حسود اگر از رشک ما بمرد در عمر خویش بهتر از این یک هنر نکرد

7 هرگز نکرد سوی من آن عشوه گر نگاه کز عشوه رخنه دگرم در جگر نکرد

8 اهلی نظر نسبت به تیغ از جمال دوست این شوخ دیده بین که ز کشتن حذر نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment