- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
یکشنبه یازدهم ربیع الاول یکهزار و سیصد و هشت بود که کارگزاران حضرت مستطاب اقدس والا روحی فداه این چاکر خانزاد را در دربار آسمان مدار بخواستند تا شعرخوانی کنم سلطان علیخان که یکی از محترمین محارم خلوت و منشیان آستان اقدس آن حضرت است حاضر بود حضرت ولیعهدی روحی فداه بر سبیل مطایبه بیتی دو سه از چاکر خواستند که مشارالیه را هجا گویم و من چون اطاعت فرمان را ناگزیر بودم با اینکه هجو مردمان گفتن خاصه بزرگان را از قانون فضل و رویت خود دور میدانستم این قطعه را در همان ساعت بگفتم و همگان را باعث آفرین بر من گردید. ,
2 مهین رتبه سلطان علی خان راد که رخ سرخ بادا در این سبز کشت
3 ندانم چرا روی و خویش بود یکی همچو دوزخ یکی چون بهشت
4 روانها بیاساید از خوی نیک درونها بفرساید از روی زشت
5 درونش دل مؤمنان در حرم برونش رخ مشرکان در کنشت
6 جمالش چو صحرا به هنگام دی خصالش چو بستان به اردی بهشت
7 تو گوئی مران مصحف پاک را یکی کاتبی زشت خط بر نبشت
8 و یا گنجی از گوهر شاهوار نمودند بنهفته در خاک و خشت
9 خداوند هرچ از جمالش بکاست ببالای فضل و کمالش بهشت
10 نه دولت ابا زحمت آید بکف؟ نه گل را کشاورز با خار کشت؟
11 به نزدیک من زنگی نیک خوی نکوتر ز حوری که با خوی زشت